جستجو در وبلاگ

۰۴ دی ۱۳۸۸

با این همه مستی ز تو هشیار تریم



گویند که دوزخی بود عاشق و مست، قولي است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق ومست دوزخي خواهد بود، فرداست بهشت همچون كف دست
ای مفتی شهر از تو بیدار تریم ، با این همه مستی ز تو هشیار تریم
تو خون کسان نوشی و ما خون رزان ، انصاف بده کدام خون خوار تریم
گویند کسان بهشت با حور خوش است ، من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار ، آواز دهل شنیدن از دور خوش است
این می چه حرامی است که عالم همه زان می جوشند ، یک دسته به نابودی نامش کوشند
آنان که بر عاشقان حرامش کردند ، خود خلوت از آن پیاله ها می نوشند
آن عاشق دیوانه که این خمار مستی را ساخت ، معشوق و شراب و می پرستی را ساخت
بی شک قدحی شراب نوشید و از آن ، سر مست شد این جهان هستی را ساخت

۱ نظر:

ناشناس گفت...

گر چه مستيم و خرابيم چو شبهاي دگر
باز كن ساقي مجلس سر ميناي دگر

امشبي را كه در آنيم غنيمت شمريم
شايد اي جان نرسيديم به فرداي دگر

salman'am