جستجو در وبلاگ

۰۱ دی ۱۳۸۸

فال یلدایی به نیت عشق


ياد باد آن كه نهانت نظري با ما بود

رقم مهر تو بر چهره‌ي ما پيدا بود

ياد باد آن كه چو چشمت به عتابم مي‏كشت

معجز عيسويت در لب شكرخا بود

ياد باد آن كه صبوحي‏ زده در مجلس انس

جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود

ياد باد آن كه رخت شمع طرب مي‏افروخت

وين دل سوخته پروانه‌ي ناپروا بود

ياد باد آن كه در آن بزمگه خلق و ادب

آن كه او خنده‌ي مستانه زدي صهبا بود

ياد باد آن كه چو ياقوت قدح خنده زدي

در ميان من و لعل تو حكايت‏ها بود

ياد باد آن كه نگارم چو كمر بربستي

در ركابش مه نو پيك جهان‏پيما بود

ياد باد آن كه خرابات نشين بودم و مست

و آن چه در مسجدم امروز كم است آن‌جا بود

ياد باد آن كه به اصلاح شما مي‏شد راست

نظم هر گوهر ناسفته كه حافظ را بود

هیچ نظری موجود نیست: