جستجو در وبلاگ
۰۳ دی ۱۳۸۸
همه چی از یاد آدم می ره... مگه یادش که همیشه یادشه!!!
میترسم، مضطربم
و با آن که میترسم و مضطربم
باز با تو تا آخرِ دنيا هستم
میآيم کنار گفتگويی ساده
تمام روياهايت را بيدار میکنم
و آهسته زير لب میگويم
برايت آب آوردهام، تشنه نيستی؟
فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد.
تو پيشبينی کرده بودی که باد نمیآيد
با اين همه ... ديروز
پی صدائی ساده که گفته بود بيا، رفتم،
تمام رازِ سفر فقط خوابِ يک ستاره بود!
خستهام ریرا!
میآيی همسفرم شوی؟
گفتگوی ميان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن میگوئيم
توی راه خوابهامان را برای بابونههای درّهای دور تعريف میکنيم
باران هم که بيايد
هی خيس از خندههای دور از آدمی، میخنديم،
بعد هم به راهی میرويم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پيش نمیآيد
کاری به کار ما ندارند ریرا،
نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد.
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشينيم
ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد
مینشينيم برای خودمان قصه میگوئيم
تا کبوترانِ کوهی از دامنهی روياها به لانه برگردند.
غروب است
با آن که میترسم
با آن که سخت مضطربم،
باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۶ نظر:
Che khaAbe GhaSsshangiii Diiidam Dishaab
DooSsesh Daashtam 8->
Shabihe iin shere Bo0od!
aghayaan va khanoom ha
jedan ozr mikham
in bache yemeghdar bad salighast
hey azin khozaabala mizare saretoono dard miyare
aslan kollan neveshtehaee ke ba in fontaro shoma nakhoonin.
ba tashakore faravan az shoma
chish
azize dele man :*
kheyli khoob bood :*
(aleki)
:)))
kheili BamaAaze bo0o0d NaZaret
Kheili khandiiidam
Barikalla:D
chish
chikar konim dige :D
ارسال یک نظر