بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق ، دلخونم نکن
من مجنونم ،تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو لیلای تو ، من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم نشناختی
۵ نظر:
حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی
بو که از لوح دلت نقش جهالت برود
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
***
Sakhte khoW
Che Entezaarat Dare Az Aadam haa!!
فال حافظ
خدای را به میام شست و شوی خرقه کنید
که من نمیشنوم بوی خیر از این اوضاع
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
چنینم هست یاد از پیر دانا
فراموشم نشد، هرگز همانا
حافظ
***
iin allan faale?/:)
Chish:D
Biirabt
ارسال یک نظر