جستجو در وبلاگ

۲۱ فروردین ۱۳۸۹

پایان تلخ به از تلخی بی پایان است

ورقی فرض کن

یک روی در تو یک روی در یار

یا در هر که هست

آن روی که سوی تو بود خواندی

آن روی که سوی یارست هم بباید خواندن .

«مقالات شمس »

۴ نظر:

بچ چه گفت...

مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش

حافظ

بچ چه گفت...

بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می‌کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت...‏

- حسین پناهی

سلمان گفت...

خسروا گوی فلک در خم چوگان توشد
ساحت کون ومکان عرصهٔ میدان تو باد
D:

gholaaamam :D

سلمان گفت...

Vaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
che biiiiiiid
ajaaaab jomleeeeeeeheee
:D
ghollaaammaaam