جستجو در وبلاگ

۰۴ تیر ۱۳۸۹

هر جا چراغي روشنه

هر جا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه
اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه

اينجا يکي از حس شب احساس وحشت مي کنه
هرروز از فکر سقوط با کوه صحبت مي کنه

جايي که من تنها شدم شب قبله گاهه آخره
اينجا تو اين قطب سکوت

کابوس طولاني تره
من ماه ميبينم هنوز اين کور سوي روشنه

اينقدر سو سو مي زنم شايد يه شب ديدي منو
هرجا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه

اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه
اينجا يکي از حس شب احساس وحشت مي کنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت مي کنه

۱ نظر:

بچ چه گفت...

مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم
به هوایی که مگر صید کند شهبازم

حافظ
___
Che ghashang bood iin shere!
___
Che ghaallebe ghashangi:O:))
che baa mazas