جستجو در وبلاگ

۰۶ شهریور ۱۳۸۸

کیشِ مهر



همي گويم و گفته ام بارها
بود کيش من مهر دلدارها
پرستش به مستي است در کيش مهر
برونند زين جرگه هشيارها
به شادي و آسايش و خواب و خور
ندارند کاري دل افگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل
نباشد به دست گرفتارها
کشيدند در کوي دلدادگان
ميان دل و کام، ديوارها
چه فرهاد ها مرده در کوهها
چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر يار
مگر توده هايي ز پندارها